عشرت چگونه آید، گر عاشقی ندانی
از عشق زنده باشد هستی زندگانی
با هیچ ناشنیده ز اسرار دل سپردن
هرگز مباد سهمی زین عشرت نهانی
طی طریقت ما کرده است پیر مرشد
هر آنکه داد با دل سرمایهی جوانی
منزل کنی تو هرجا کآنجا دلی اسیر است
زین روست همچو اختر بینام و بی نشانی
طاقت ز کف بدادم ای میهمان قابل
چون خواستم که نزدم تا صبحدم بمانی
از خواب غفلت ای دل دیده اگر گشایم
خواهم گرفت رختم زین خوابگاه فانی
با صد حدیث مکتوب نتوان گشود رمزی
عشق است رهگشایم اما به بیزبانی
عشق و صفا و مستی در بحث ما نگنجد
بیهوده عاشقی را در حرف میکشانی
خود را مزن به کوری گر در ره طریقت
صد آیه و علامت دیدن نمی توانی
شیدا اگر توانی شیدا شدن بیاموز
کز ماهیت نباشد نامت جدا زمانی
|